نقدی بر هدف گذاری به روش اسمارت
آیا تابحال این حس به شما دست داده است که به سختی تلاش میکنید اما نتیجه دلخواهتان بدست نمیآید؟ شاید باید کمی مهارتهای خود را افزایش دهید و تکنیک های هدف گذاری را بیاموزید. آیا با مهارت هدف گذاری smart آشنایی دارید؟ در این نوشته به شما خواهیم آموخت که چگونه هوشمندانه اهداف خود را طراحی کنید.
نقدی بر هدف گذاری اسمارت
در این بخش بعد از بیان تعریف مدل اسمارت به بیان نقدهای جالب در این باب می پردازیم. نباید فکر کنیم بحث هدفگذاری و آموزش هدف گذاری و انتخاب مسیر در زندگی و به طور خاص، هدفگذاری SMART صرفاً ناشی از خلاقیت ذهنی جورج دوران یا بازیهای تجاری کسانی مانند آنتونی رابینز و برایان تریسی بوده است. محققان حوزهی روانشناسی و مدیریت تقریباً از دههی شصت میلادی (حدود سالهای 1960 و 1970) به شکل جدی به بحث هدفگذاری پرداختهاند.
بزرگترین و شناختهشدهترین فردی که در این حوزه کار کرده ادوین لاک (Edwin Locke) بوده است. او حدود چهار دهه به تحقیق در زمینهی هدفگذاری پرداخته است (نمونه مقاله ادوین لاک – مرور چهار دهه تحقیق هدفگذاری). تحقیقات لاک و سایر کسانی که در کنار او و به دنبال او در زمینهی هدفگذاری کار کردهاند نشان میدهد که هدفگذاری واقعاً میتواند مفید باشد.
موارد بسیاری مشاهده شده که شفاف بودن هدف، مرتبط بودن هدف، کمّی کردن هدف و تعیین محدودهی زمانی برای هدف، همگی توانستهاند خروجی انسانها را افزایش دهند. اما سوال اینجاست که به فرض اینکه مفید بودن هدف گذاری SMART را بپذیریم، آیا میتوانیم بگوییم این شیوه همیشه و همهجا به کار میآید؟
ظاهراً پاسخ این پرسش منفی است. طی سالهای اخیر، نویسندگان و محققان بسیاری دربارهی خطرات و دردسرها و مشکلات هدفگذاری اسمارت مقاله و مطلب نوشتهاند و سخن گفتهاند. اگر در یک سمت ماجرا کسانی مثل رابینز و جک کنفیلد و برایان تریسی ایستادهاند، در این سمت هم افرادی از دانشگاههای هاروارد و پنسیلوانیا و MIT در مقابل این تفکر ایستادهاند و آن را نقد کردهاند. در پی این نقدها، نشریههای عمومیتر هم به تدریج یاد گرفتهاند که مدل هدفگذاری اسمارت را بیچونوچرا نپذیرند.
نقدهای مطرح شده بر مدل SMART متنوع هستند.
مثلاً عدهای به دام مخففسازی اشاره کردهاند. دام مخففسازی یعنی اینکه وقتی میخواهید به زور و زحمت چند مفهوم را به هم بچسبانید و کلمهای معنادار با آنها بسازید، دیگر به اولویتهای واقعی فکر نمیکنید و درگیر بازیهای کلامی میشوید. نمونهای از این تلاش را در مدل هفت S مکنزی دیدهایم. در این مدل تلاش کردهاند همهی عوامل را به گونهای انتخاب کنند که با حرف S شروع شوند.
طبیعی است در این حالت، برخی عوامل مهم صرفاً به خاطر اینکه با S شروع نمیشدهاند از قلم افتادهاند. گاهی هم کلماتی انتخاب شدهاند که گنگ و نامفهوم هستند و صرفاً به خاطر اینکه با S شروع میشدهاند در مدل قرار گرفتهاند.
به عنوان یک مثال ساده، بارها در تحقیقات به این نکته اشاره شده که چرایی در انتخاب هدف مهم است. یعنی وقتی مثلاً تصمیم میگیرید زبان انگلیسی خود را بهتر کنید، باید برای خودتان شفاف باشد که چرا در پی بهبود تسلط خود بر زبان انگلیسی هستید. حتی گاهی گفته میشود فهرستی طولانی تنظیم کنید و در قالب ده یا بیست مورد توضیح دهید که «چرا تصمیم گرفتهام زبانم را بهتر کنم.»